ناکفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآمیخته به؛ آلوده به؛ توٲم با (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اندوهناک، دردناک، سوزناک، نمناک، بیمناک.
ناکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [عامیانه] فقیر.۲. [قدیمی] آلوده؛ آغشته؛ مغشوش؛ غشدار.۳. (اسم) [قدیمی] مشک مغشوش: ◻︎ چه ژاژ طیان نزدیک تو چه این سخنان / چه مشک خالص پیش دماغ خشک چه ناک (جما
ناکلغتنامه دهخداناک . (پسوند) پسوند اتصاف است ، پهلوی : ناک . این پسوند با الحاق به اسماء یا به بن کلمات فعلی ، تشکیل صفت میدهد. از این قبیل است : خشمناک ، ترسناک ، دردناک ، شر
ناک دهلغتنامه دهخداناک ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) آنکه ناک فروشد. آنکه مشک مغشوش دهد : مشک و پشکت یکی است تا تو همی ناک ده را ندانی از عطار. سنائی .کز برای نام داند مرد دنیا علم دی
ناک کیسرلغتنامه دهخداناک کیسر. [ ] (هندی ، اِ) اسم هندی کبابه است .(تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ناکیسر. رجوع به ناکیسر شود.
ناک اوتفرهنگ انتشارات معین(اُ) [ انگ . ] (ص .) حالت بوکسوری که در اثر اصابت مشت های حریف به زمین افتد و داور از یک تا ده می شمارد که او برخیزد و او نمی تواند.
ناک اوتفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدر بوکس، حالتی که ورزشکار در اثر ضربات حریف به زمین افتاده و قادر به ادامۀ بازی نباشد.
knockoutدیکشنری انگلیسی به فارسیناک اوت، ضربه فنی، ضربت قاطع، ضربه فنی کردن، از پا در اوردن، ویران کردن
knock outدیکشنری انگلیسی به فارسیناک اوت، ضربه فنی، ضربت قاطع، ضربه فنی کردن، از پا در اوردن، ویران کردن
ناک دهلغتنامه دهخداناک ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) آنکه ناک فروشد. آنکه مشک مغشوش دهد : مشک و پشکت یکی است تا تو همی ناک ده را ندانی از عطار. سنائی .کز برای نام داند مرد دنیا علم دی
ناک کیسرلغتنامه دهخداناک کیسر. [ ] (هندی ، اِ) اسم هندی کبابه است .(تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ناکیسر. رجوع به ناکیسر شود.