ناوکلغتنامه دهخداناوک . [ وَ ] (اِ مصغر) (از: ناو + ک ، تصغیر و نسبت و شباهت ) ناوه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مصغر ناو است . (برهان قاطع). ناو خرد و کوچک . (ناظم الاطباء).
ناوک انداختنلغتنامه دهخداناوک انداختن . [ وَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) پرتاب کردن ناوک . افکندن ناوک : گر ناوکی اندازدعمدا بنشاندپیکان پسین ناوک در پیشین سوفار.منوچهری .
ناوک سحریلغتنامه دهخداناوک سحری . [وَ ک ِ س َ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دعای بد و نفرین باشد که در آخرهای شب کنند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آه سحری : ب
ناوک قلبیلغتنامه دهخداناوک قلبی . [ وَ ک ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آه ته دلی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). آهی که از ته قلب کشند. (ناظم الاطباء). || هجو را نیز گویند
ناوک اندازلغتنامه دهخداناوک انداز. [ وَ اَ ] (نف مرکب ) ناوک زن . تیرانداز. (از آنندراج ) (بهار عجم ) : نژادش ز افغان سپاهش هزارهمه ناوک انداز و ژوبین گذار. فردوسی .به صندوق پیلان نها
ناوک انداختنلغتنامه دهخداناوک انداختن . [ وَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) پرتاب کردن ناوک . افکندن ناوک : گر ناوکی اندازدعمدا بنشاندپیکان پسین ناوک در پیشین سوفار.منوچهری .
ناوک سحریلغتنامه دهخداناوک سحری . [وَ ک ِ س َ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دعای بد و نفرین باشد که در آخرهای شب کنند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آه سحری : ب
ناوک قلبیلغتنامه دهخداناوک قلبی . [ وَ ک ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آه ته دلی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). آهی که از ته قلب کشند. (ناظم الاطباء). || هجو را نیز گویند
ناوک اندازلغتنامه دهخداناوک انداز. [ وَ اَ ] (نف مرکب ) ناوک زن . تیرانداز. (از آنندراج ) (بهار عجم ) : نژادش ز افغان سپاهش هزارهمه ناوک انداز و ژوبین گذار. فردوسی .به صندوق پیلان نها