ناورلغتنامه دهخداناور. [ ] (اِ) گمان میکنم به معنی فرصة و حوض ساحلی است که راهی نیز به دریا دارد و گاه ِ طغیان عظیم کشتیها بدانجا پناه گیرند. (یادداشت مؤلف ) : و شاخ و ساق آن [
ناورلغتنامه دهخداناور. [ وَ ] (ص ) به معنی ممکن باشد که برابر واجب است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). از لغات ساختگی دساتیر است .
ناورلغتنامه دهخداناور. [ وُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان الند بخش حومه ٔ شهرستان خوی ، در 78 هزارگزی شمال غربی خوی و 7 هزارگزی شمال راه ارابه رو خان به ملحملی . در ناحیه ٔ کوهستان
نعورلغتنامه دهخدانعور. [ ن َ ] (ع اِ) باد سرد که ناگهان در گرما رسد یا عکس آن . || (ص ) عرق نعور؛ رگ که خون جوشد از وی . || نیة نعور؛ قصد دور و دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (
ناوردفرهنگ مترادف و متضاد۱. آرزم، آورد، جنگ، رزم، ستیز، نبرد ۲. جولانگاه، رزمگاه، عرصه، میدان ۳. جولان
ناورانلغتنامه دهخداناوران . [ وَ ] (اِ) ممکنات را گویند که جمع ناور باشد که به معنی ممکن است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء) (از انجمن آرا). از لغات فرهنگ دساتیر است .
ناورد دادنلغتنامه دهخداناورد دادن . [ وَ دا دَ ] (مص مرکب ) جولان دادن . جولان کردن : بر زمین فراخ دِه ناورددر هوای بلند کن پرواز.مسعودسعد.