ناوجهلغتنامه دهخداناوجه . [ وَج ْه ْ ] (ص مرکب ) ناشایست . ناروا. نامعقول . کار بیهوده و نامناسب . ناروا. نامشروع : و شما از حرص خوشی این حیات دنیا به ناوجه درمی آئید و بارهای گران بر خود می نهید. (کتاب المعارف ).
پناهجاrefuge 1واژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی در وسط سوارهرو برای توقف ایمن عابر پیاده در هنگام عبور
ناشایستفرهنگ مترادف و متضاد۱. غیرمعقول، ناسزا، نامعقول ۲. بیجا، نامتناسب، نامربوط، نامناسب، ناوجه ۳. حرام، ناروا ۴. فجور، فساد، فسق ≠ شایست
ناروافرهنگ مترادف و متضاد۱. حرام، نامشروع ۲. غیرجایز، ناحق، ناسزا، ناشایسته، ناشایست، نامعقول، ناوجه ۳. بیجا، ناکردنی، نبهره ۴. بد، سوء، ممنوع، نامعقول ۵. بیرونق، کاسد ≠ حلال