نابندلغتنامه دهخدانابند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) شاید مخفف نان بند. رفیده . ناوند. بالشی مدور با حشو پنبه و غیره که خمیر گسترده ٔ نان بر وی نهند و بدیوار تنور بندند. (یادداشت مؤلف ).
ناربندلغتنامه دهخداناربند. [ ب َ ] (اِخ ) از دهات دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد است . در 84 هزارگزی شمال شرقی فریمان بر سر راه مالرو عمومی مشهد به مزدوان و در دامنه ق
ناآبادلغتنامه دهخداناآباد. (ص مرکب ) ویران شده . خراب شده . (ناظم الاطباء). مقابل کلمه ٔ آباد. بایر. خراب . ویران . ویرانه : تخریب ، ناآباد کردن چیزی را. خَرِبَة؛ جای ویران و ناآب
نابندلغتنامه دهخدانابند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) شاید مخفف نان بند. رفیده . ناوند. بالشی مدور با حشو پنبه و غیره که خمیر گسترده ٔ نان بر وی نهند و بدیوار تنور بندند. (یادداشت مؤلف ).
ناربندلغتنامه دهخداناربند. [ ب َ ] (اِخ ) از دهات دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد است . در 84 هزارگزی شمال شرقی فریمان بر سر راه مالرو عمومی مشهد به مزدوان و در دامنه ق
ناوندلغتنامه دهخداناوند. [ وَ ] (اِ مرکب ) نان بند. بالشچه ای که خمیر پهن کرده بر آن نهند و بر دیوار تنور تفته دوسانند پختن نان را. لَپّو. رفیده . نابند.
یوکلغتنامه دهخدایوک . (اِ) نابند. نان بند. رفیده یعنی گرد بالشی که ازلته دوخته و خمیر نان را تنک کرده به روی آن گسترانند و بر تنور چسبانند. (از برهان ) (ناظم الاطباء). آنچه نان