ناهلغتنامه دهخداناه . (اِ) بوی نم . بوئی که از زیرزمین ها و سردابها بر دماغ خورد. (برهان قاطع) (آنندراج ). بوی نمناک و بوی بدی که از زمین نمناک متصاعد می گردد. (ناظم الاطباء).
ناحلغتنامه دهخداناح . [ حِن ْ ] (ع ص ) ناحی . نحوی . رجل ناح ؛ مرد نحوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کسی که نحو میداند. ج ، نُحاة. رجوع به نحو شود.