نام نیکلغتنامه دهخدانام نیک . (اِخ ) از دهات دهستان نردین بخش میامی شهرستان شاهرود است ، در 15 هزارگزی شمال غربی نردین . در منطقه ٔ کوهستانی و جنگلی سردسیر مالاریاخیزی واقع است و 9
نیک ناملغتنامه دهخدانیک نام . (ص مرکب ) مشهور و معروف به خوبی و بزرگواری . آنکه نام وی را به نیکویی می برند. (ناظم الاطباء). شهره به خوبی . نامی . نام آور. خوش نام : از این دخت مهر
نیک نامیلغتنامه دهخدانیک نامی . (حامص مرکب ) حسن شهرت . خوش نامی . نیک نام بودن : جز از نیک نامی و فرهنگ و دادز رفتار گیتی مگیرید یاد. فردوسی (شاهنامه ج 3 ص 19).به آسایش و نیک نامی
نام اندوزلغتنامه دهخدانام اندوز. [ اَ ] (نف مرکب ) نام طلب . نامجو. طالب نام نیک . که در پی کسب نام نیک است . که طالب اندوختن نام نکوست . خوشنامی طلب . جویای حسن شهرت . که اندوزنده ٔ
بهناملغتنامه دهخدابهنام . [ ب ِ ] (ص مرکب ) نیک نام . خوشنام . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) نام نیک و خوب . (آنندراج ). نام نیک . شهرت خوب . (فرهنگ فارسی معین ).
نیکولغتنامه دهخدانیکو. (ص ) پسندیده . حسن . خوب . خوش . خیر. مقابل بد و زشت : براین کار چون بگذرد روزگاراز او نام نیکو بود یادگار. فردوسی .به است از روی نیکو نام نیکوتو آن کن کت
نام نهادنلغتنامه دهخدانام نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) نامیدن . اسم گذاشتن . (ناظم الاطباء). تسمیه . نام گذاشتن : که خضرا نهادند نامش ردان همان تازیان نامور بخردان . فردوسی .ن