نام خواهلغتنامه دهخدانام خواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) خواهان نام . نامجو. شهرت طلب . حریص شهرت . آرزومند اشتهارو معروفیت . جویای نام و شهرت و افتخار : کدام است مرد از شما نامخواه
نامدیکشنری فارسی به انگلیسیappellation, cognomen, denomination, first name, forename, name, reputation, repute, title
ناملغتنامه دهخدانام . (اِ) لفظی که بدان کسی یا چیزی را بخوانند. اسم . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) (از فرهنگ نظام ). اسم علم چیزی . (بهار عجم ) (آنندراج ). اسم . (السامی ) (دان
ناملغتنامه دهخدانام . [ مِن ْ ] (ع ص ) نما المال نموا، زاد و کثر، فهو نام . نماالانسان ، سمن ، فهو نام . (معجم متن اللغة). رجوع به نامی شود.
ارنوازفرهنگ نامها(تلفظ: arnavāz) (پهلوی) نام خواهر جمشید است که در اوستا ارنوک نامیده شده ؛ ارنواز به معنی ' آن که سُخنش رحمت میآورد' میباشد.
خرینقلغتنامه دهخداخرینق . [ خ ُ رَ ن ِ ](اِخ ) نام خواهر عمران بن حصین است و از این زن عبدالملک بن عبید در سیر روایت می کند. (از منتهی الارب ).