نامنظملغتنامه دهخدانامنظم . [ م ُ ن َظْ ظَ ] (ص مرکب ) بی نظم و ترتیب . پراکنده . پریشان . آشفته . مقابل منظم . رجوع به منظم شود.
نامنظمدیکشنری فارسی به انگلیسیdisorderly, erratic, inchoate, inconstant, irregular, straggly, unequal, unsettled, untidy
نامنظمفرهنگ مترادف و متضادآشفته، بیترتیب، بینظم، پخش، پراکنده، پریشان، شلخته، شوریده، نابسامان، نامرتب ≠ مرتب
نامنظملغتنامه دهخدانامنظم . [ م ُ ن َظْ ظَ ] (ص مرکب ) بی نظم و ترتیب . پراکنده . پریشان . آشفته . مقابل منظم . رجوع به منظم شود.
نامنظمدیکشنری فارسی به انگلیسیdisorderly, erratic, inchoate, inconstant, irregular, straggly, unequal, unsettled, untidy
نامنظمفرهنگ مترادف و متضادآشفته، بیترتیب، بینظم، پخش، پراکنده، پریشان، شلخته، شوریده، نابسامان، نامرتب ≠ مرتب
نامنظملغتنامه دهخدانامنظم . [ م ُ ن َظْ ظَ ] (ص مرکب ) بی نظم و ترتیب . پراکنده . پریشان . آشفته . مقابل منظم . رجوع به منظم شود.
تب نامنظملغتنامه دهخداتب نامنظم . [ ت َ ب ِ م ُ ن َظْ ظَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تب بی دور. تب دیوانه . رجوع به تب شود.
دستۀ نامنظمirregular blockواژههای مصوب فرهنگستاندستهای در ساختار شیمیایی بسپارها که بهصورت یک واحد تکرارشوندۀ ساختاری در یک توالی آرایشمند قرار ندارد
پَرگَنۀ نامنظمirregular colonyواژههای مصوب فرهنگستانپَرگَنهای که از مرکز بهصورت ناهموار گسترش یافته و لبههای نامنظم دارد