نامنظمیلغتنامه دهخدانامنظمی . [ م ُن َظْ ظَ ] (حامص مرکب ) پراکندگی . آشفتگی . پریشانی . بی نظم و ترتیب بودن . منظم و بسامان و مرتب نبودن .
نامنظمفرهنگ مترادف و متضادآشفته، بیترتیب، بینظم، پخش، پراکنده، پریشان، شلخته، شوریده، نابسامان، نامرتب ≠ مرتب
کروماتینفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهذرات نامنظمی که بهطور پراکنده در داخل هستۀ سلول وجود دارد و به راحتی رنگ میگیرد.
افق ظاهریapparent horizonواژههای مصوب فرهنگستانخط نامنظمی که در امتداد آن پرتوهای گسیلشده از نقطۀ مشاهده مماس بر سطح زمین باشد متـ . افق محلی local horizon افق مرئی visible horizon
گونهسازۀ بَروارهzygomatic process of maxilla, malar processواژههای مصوب فرهنگستانبرجستگی نامنظمی در استخوان بَرواره که محل اتصال به استخوان گونه است
بافت سطحsurface textureواژههای مصوب فرهنگستاندرجة زبری یا نامنظمی سطوح بیرونی ذرات سنگدانه یا بتن سختشده
رگة رُسیclay veinواژههای مصوب فرهنگستانتودة رُسی صفحهای نامنظمی که شکافهای میان لایههای زغالسنگ را پر میکند