نامعقولفرهنگ مترادف و متضادسبکسر، غیرعقلایی، غیرمنطقی، ناپسند، ناپسندیده، ناروا، ناشایست، ناشایسته، نامناسب، ناموجه ≠ معقول، مناسب
نامعقولدیکشنری فارسی به انگلیسیabsurd, ill-considered, implausible, impolitic, inconsequent, inconsequential, insane, irrational, perverted, unadvised, unadvisedly, unreasoning, unsound, unty
نامعقوللغتنامه دهخدانامعقول . [ م َ ] (ص مرکب ) دور از عقل . چیزی که به عقل درست نباشد. (ناظم الاطباء). مخالف عقل . خلاف عقل . سفه . گزاف . (یادداشت به خط مؤلف ) : یک نوبت به طریق
نامعقولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال محال، غیرمنطقی، باطل، مضحک، مزخرف، لاطائل، نابهجا، بیمورد، بیجا، ناحساب، بدون معنی، بیمعنی پوچ، عبث ناموجه، باطل متناقض غیرممکن
نامعقوللغتنامه دهخدانامعقول . [ م َ ] (ص مرکب ) دور از عقل . چیزی که به عقل درست نباشد. (ناظم الاطباء). مخالف عقل . خلاف عقل . سفه . گزاف . (یادداشت به خط مؤلف ) : یک نوبت به طریق
غیرمنطقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال نامعقول، چرند، مزخرف، یاوه، لاطائل، مفت، پوسیده دلبخواه، اختیاری، قراردادی، اعتباری سفسطهآمیز، سفسطهمانند، حقنما دارای استدلال ضعیف، غ