نامجازلغتنامه دهخدانامجاز. [ م ُ ] (ص مرکب ) که مجاز نیست . ممنوع . غیرمجاز. که اجازه ندارد. که مأذون و مختار نیست . || ناروا. ناجایز. ممنوع .- کار نامجاز ؛ عملی که ارتکابش به حک
مجاز ـ نامجازgo-no-go/ go/no-goواژههای مصوب فرهنگستانشرایط یا وضعیتی که، از نظر عملکردی، عملیاتی بودن یا نبودن قطعه یا سامانه را نشان میدهد
آزمونافزار مجاز ـ نامجازgo/no-go test equipmentواژههای مصوب فرهنگستانتجهیزاتی که ازطریق آزمون سامانه و علائم دوگانه مشخص میکند که آیا سامانه در بازة مجاز قرار دارد یا نه
بازبینة مجاز ـ نامجازgo/no-go checklist, go/no-go listواژههای مصوب فرهنگستانراهنمای مکتوب برای تعیین وضعیت مجازـ نامجاز در هر زیرسامانة مشکلدار هواگرد که در اختیار خدمة پرواز قرار میگیرد
سنجة مجاز ـ نامجازgo/no-go gauge, go/no-go adaptor, no-go gaugeواژههای مصوب فرهنگستانسنجة ابعادی برای بررسی حدود بالا و پایین بازة مجاز یک قطعه
بازبینة مجاز ـ نامجازgo/no-go checklist, go/no-go listواژههای مصوب فرهنگستانراهنمای مکتوب برای تعیین وضعیت مجازـ نامجاز در هر زیرسامانة مشکلدار هواگرد که در اختیار خدمة پرواز قرار میگیرد
ددرلغتنامه دهخداددر. [ دَ دَ ] (اِ)در تداول عامه ، بیرون خانه و جای خودنمائی و خانه ٔ نامشروع برای زن . جای نامجاز و نامشروع که زن رود.- اهل ددر بودن ؛ بدکاره بودن زن . تک پرا
حراملغتنامه دهخداحرام . [ ح َ ] (ع ص ) ناروا. ناشایسته . ناشایست . محرم . محظور. ممنوع . شفور. شفود. شغور. عملی که ترکش راجح و از فعلش هم منع باشد. حرمت . منکر. منکره . نامشروع
ناروالغتنامه دهخداناروا. [ رَ ] (ص مرکب ) چیزی که روا نباشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). چیزی که جایز و روا نباشد. (ناظم الاطباء) : فرستاده را گفت کاین بی بهاست هرآنکس که دارد جز او
نامجانسلغتنامه دهخدانامجانس . [ م ُ ن ِ ] (ص مرکب ) ناموافق . ناهمجنس . نامأنوس . مقابل مجانس . رجوع به مجانس شود.