نامبردهلغتنامه دهخدانامبرده . [ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نامدار. (برهان قاطع) (از فرهنگ رشیدی ) (از بهار عجم ). نام آور. مشهور. (فرهنگ نظام ). مشهور. معروف . (از ناظم الاطباء). |
نامبردهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنکه نام او در جایی یا در نوشتهای برده شده.۲. ذکرشده؛ مذکور.۳. نامدار.
نامبردارفرهنگ مترادف و متضادبنام، پرآوازه، سرشناس، شهیر، مشهور، معروف، نامآور، نامور، نامی ≠ بینامونشان
نابردهلغتنامه دهخدانابرده . [ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نبرده . تحمل نکرده .- نابرده رنج ؛ بدون تحمل رنج : نابرده رنج گنج میسر نمیشودمزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. سعدی . ||
نامبرهنلغتنامه دهخدانامبرهن . [ م ُ ب َ هََ ] (ص مرکب ) نامدلل . بی دلیل . نااستوار. نامستدل . غیرواضح . مبهم .