نالوطیلغتنامه دهخدانالوطی . (ص مرکب ) در تداول ، آنکه لوطی گری ندارد. که آئین رفاقت نداند. که نارو میزند. نارفیق . نادرویش . ناجوانمرد.
ناخوشیفرهنگ انتشارات معین( ~ .)(حامص .)1 - غمگینی ، اندوه . 2 - بیماری ، مرض . 3 - ناپسندی ، زشتی . 4 - ناگواری . 5 - خشونت .
خریدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. به تصرف خود درآوردن چیزی با دادن بهای آن.۲. [عامیانه، مجاز] بهدست آوردن اطاعت کسی با پرداختن پول: تا وقتی پول داری میتوانی همه را بخری.۳. [مجاز] نجات دادن
سنسکریتلغتنامه دهخداسنسکریت . [ س َ ک ِ ] (اِخ ) زبان علمی قدیم و مقدس هندوان ، و آن یکی از زبانهای مهم هند و ایرانی از شعب هندو اروپایی است . و آن زبان اقوام هندو است که با زبان ا
زهرلغتنامه دهخدازهر. [ زَ ] (اِ) معروف است و به عربی سم گویند. (برهان ) (از جهانگیری ). سم و هر ماده ای که قابل بروز فساد و اختلالات زیاد در بدن حیوانی باشد و نیز مورث مرگ آن گ
ریشلغتنامه دهخداریش . (اِ) لحیه . (دهار) (ترجمان القرآن ). محاسن . موهای چانه و گونه ها. (ناظم الاطباء). محاسن . دف و سفره از تشبیهات اوست . (آنندراج ). مجموع مویی که بر زنخ و
خبثلغتنامه دهخداخبث . [خ ُ ] (ع اِمص ) زنا. آمیزش حرام . ناپاک درآمیختگی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط)