نالوطیلغتنامه دهخدانالوطی . (ص مرکب ) در تداول ، آنکه لوطی گری ندارد. که آئین رفاقت نداند. که نارو میزند. نارفیق . نادرویش . ناجوانمرد.
نالوطیلغتنامه دهخدانالوطی . (ص مرکب ) در تداول ، آنکه لوطی گری ندارد. که آئین رفاقت نداند. که نارو میزند. نارفیق . نادرویش . ناجوانمرد.
بدخواهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی مآزار، مزاحم، ناجوانمرد، رذل، نالوطی، بداندیش، بدنیت، بدقلب، امالفساد، مارسیرت، ملعون، بدجنس، ناقلا، ناخوش، نادرست، عصبانی، سفاک، بیرح
لوطیلغتنامه دهخدالوطی . (ص ) منسوب به قوم لوط. لاطی . لواطه کار. غلامباره . کودک باز. (غیاث ). هرزه کار و قمارباز و شراب خواره . (غیاث از چراغ هدایت ). بی باک و نامقیدی که هندیا