حمالدیکشنری عربی به فارسیحمالي کردن , حمل کردن , ابجو , دربان , حاجب , باربر , حمال , ناقل امراض , حامل
ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ب ِ ] (اِخ ) ابن قرةالحرّانی . مکنی به ابی الحسن . یکی از مردم حران . او در ایام معتضدباﷲ عباسی ببغداد رفت و بمطالعه ٔ علوم حساب و هندسه و هیئت و نجوم و