ناقص انداملغتنامه دهخداناقص اندام . [ ق ِ اَ ] (ص مرکب ) ناقص عضو. ناقص العضو. ناقص الخلقة. ناقص خلقت .
ناقصدیکشنری عربی به فارسیناقص , ناتمام , ناکامل , از بين رفتني , غير کافي , نابسنده , نا تمام , انجام نشده , پر نشده , معيوب
مودونلغتنامه دهخدامودون . [ م َ ] (ع ص ) مرد کوتاه گردن و کوتاه دست و کوتاه سینه . || مرد ناقص خلقت و ناقص اندام . || مرد تنگ دوش . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء)
مودونةلغتنامه دهخدامودونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث مودون . (منتهی الارب ). زن کوتاه دست و کوتاه گردن و کوتاه سینه . (ناظم الاطباء). رجوع به مودون و مودنة شود. || زن ناقص خلقت ناق
دست و پافرهنگ گنجواژه اندامها، اندام بدن و مجازاً توانائی و عُرضه.دست و پاچُلُفتی، دست و پا لرزیدن= ترسیدن.دست و پا پنبهای= بی عُرضه. دست و پا شکسته= ناقص. دست و پا زدن= تقلا کردن.
ناقص الخلقهلغتنامه دهخداناقص الخلقه . [ ق ِ صُل ْ خ ِ ق َ ] (ع ص مرکب ) ناقص العضو. ناقص خلقت . آنکه در خلقتش نقصی و عیبی باشد. که همه ٔ اعضای بدنش سالم و کامل و طبیعی نباشد. که در اند