ناقادرلغتنامه دهخداناقادر. [ دِ ] (ص مرکب ) عاجز. ناتوان . که قدرت ندارد. که قادر نیست . که قادر به انجام کاری نیست . مقابل قادر. رجوع به قادر شود.
ناقادرلغتنامه دهخداناقادر. [ دِ ] (ص مرکب ) عاجز. ناتوان . که قدرت ندارد. که قادر نیست . که قادر به انجام کاری نیست . مقابل قادر. رجوع به قادر شود.
ناقادریلغتنامه دهخداناقادری . [ دِ ] (حامص مرکب ) ناتوانی . عجز. عدم قدرت . صفت و حالت ناقادر. رجوع به ناقادر شود.
اندرلغتنامه دهخدااندر. [ اَ دَ ] (پساوند) افاده ٔ معنی غیریت می کندچون با مادر و پدر و خواهر و برادر ترکیب کنند همچومادراندر و پدراندر و خواهراندر و برادراندر. (برهان قاطع). افا