ناقابلفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیارج، بیقدر، پشیز، ناچیز ۲. بیصلاحیت، بیعرضه، بیلیاقت، نالایق ≠ ارزشمند، قابل، ۳. لایق، ≠ عرضهمند
ناقابلدیکشنری فارسی به انگلیسیbagatelle, insensible, insignificant, trifle, trifling, trivial, unconsidered
ناقابللغتنامه دهخداناقابل . [ ب ِ ] (ص مرکب ) آنکه قابلیت و لیاقت ندارد. (ناظم الاطباء) : ولی چون التفات مقبلانست چه غم آن را که از ناقابلانست . وصال .|| که استعداد پذیرفتن ندارد.
خسرهلغتنامه دهخداخسره . [ خ ُ س ُ رِ ](اِخ ) نام یکی از پادشاهان پارتی است و پسر فیروزبن هرمزان است . در شرح حال او می گویند قبل از آنکه پدرش درگذرد او استقلالی بهمرسانید و خود
دولتشاهلغتنامه دهخدادولتشاه . [ دَ ل َ ] (اِخ ) محمدعلی میرزا متخلص به دولت (متولد 1203 و متوفای 1237 هَ.ق .) پسر اول فتحعلیشاه بود. وی حکمران کرمانشاه و سرحد دار عراقین بود و در 1