نافه گشایلغتنامه دهخدانافه گشای . [ ف َ / ف ِ گ ُ ] (نف مرکب ) نافه گشا. عطرافشان . که هوا را معطر می کند. که فضا را خوشبوی و عطرآگین کند. رجوع به نافه گشا شود : بر تن چنگ بند رگ وز
نافهلغتنامه دهخدانافه . [ ف َ / ف ِ ] (اِ) پهلوی : نافَک (ناف )، بلوچی : ناپَگ ، نافَگ ، نافَغ (ناف )، کردی : نابک (ناف )، ارمنی : نَپَک (کیسه ٔ مشک )، افغانی دخیل : نافه (کیسه
نافهفرهنگ انتشارات معین(فِ) [ په . ] (اِ.) 1 - ناف آهوی مشک . 2 - ماده ای که در ناف آهوی مشک جمع می شود.
نافهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نافمانند؛ مانند ناف.۲. (زیستشناسی) کیسۀ کوچکی که زیر شکم آهوی مشک قرار دارد و مشک از آن خارج میشود.۳. [مجاز] مادهای که در ناف آهوی مشک جمع میشود؛ مشک.
نافه گشائیلغتنامه دهخدانافه گشائی . [ ف َ / ف ِ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل نافه گشای . سر نافه بازکردن . مجازاً، به معنی عطرافشانی و معطر و مشک آگین کردن هوا.- نافه گشائی کردن ؛ نافه را
سبز شدنلغتنامه دهخداسبز شدن . [ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روئیدن . (غیاث ). روییدن گیاه و جز آن : اخضرار؛ سبز شدن کشت . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). ابقال . بقول . روییدن گیاه .
خامهلغتنامه دهخداخامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) قلم . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (فرهنگ اوبهی ) (ناظم الاطباء). نی تحریر (ناظم ا
غالیه سایلغتنامه دهخداغالیه سای . [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) غالیه سا. خوشبوی ساز و خوشبوی فروش . (برهان ) (آنندراج ). بوی خوش ساز و بوی خوش فروش . عطار : بلبلی کرد نتاند به دل مرده دل
مژدگانی دادنلغتنامه دهخدامژدگانی دادن . [ م ُ دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) بُشر. بُشری ̍. ابشار. (تاج المصادر). تبشیر. مشتلق دادن . مژده لق دادن . مشتلقانه دادن . عطیه ای یا مالی به آورنده ٔ