نافه کشیلغتنامه دهخدانافه کشی . [ ف َ / ف ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل نافه کش . صفت آهوی نافه دار : هر آهو که با داغ او زاده بودز نافه کشی نافش افتاده بود.نظامی .
ناوه کشیلغتنامه دهخداناوه کشی . [ وَ / وِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) کشیدن و بردن ناوه ٔ گل . عمل ناوه کش . رجوع به ناوه و ناوه کش شود.
ناله کشیدنلغتنامه دهخداناله کشیدن . [ ل َ / ل ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ناله زدن . ناله کردن . فریاد و فغان برآوردن . رجوع به ناله شود.
داغلغتنامه دهخداداغ . (ص ، اِ) نشان . (برهان ). علامت و نشان چیزی . سمة. (منتهی الارب ) (دهار). وسم . کدمة. دماع . (منتهی الارب ). نشان چیزی بر چیزی . چنانکه در حوض یا آب انبار
دل کشیدنلغتنامه دهخدادل کشیدن . [ دِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دل برداشتن . چشم پوشیدن . || جذب شدن . کشیده شدن بسوی چیزی : سخن اوست [ ابراهیم ادهم ] که گفت ... ندانم که کدام صعبتر
بیت اقصیلغتنامه دهخدابیت اقصی . [ ب َ / ب ِ ت ِ اَ صا ] (اِخ ) عبارت است از بیت المقدس و اقصی چه آن مسجدی است که دورتر است از اهل مکه . (از آنندراج ) (از غیاث ) : سر نافه در بیت اقص
رباعیلغتنامه دهخدارباعی . [ رُ ] (اِخ ) شیخ رباعی مشهدی . صادقی کتابدار گوید: درویشی و ریاضت کشی داشت و مقبول سلطان ابراهیم میرزا، بلکه میرزا منظور وی بود. از درویشی خالی نبود و
ختلیلغتنامه دهخداختلی . [ خ َ ] (ص نسبی ، اِ) اسبی که از ختل آورند. (از برهان قاطع). اسبی که از ختلانش آرند. (شرفنامه ٔ منیری ). اسب خوب . (غیاث اللغات ) : و وی می نبشت صد پاره