نافه کشلغتنامه دهخدانافه کش . [ ف َ / ف ِک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه نافه ٔ مشکین با خود دارد.که نافه با خود دارد. آهوئی که نافه ٔ مشکین دارد.
نافه کشیلغتنامه دهخدانافه کشی . [ ف َ / ف ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل نافه کش . صفت آهوی نافه دار : هر آهو که با داغ او زاده بودز نافه کشی نافش افتاده بود.نظامی .
نافهلغتنامه دهخدانافه . [ ف َ / ف ِ ] (اِ) پهلوی : نافَک (ناف )، بلوچی : ناپَگ ، نافَگ ، نافَغ (ناف )، کردی : نابک (ناف )، ارمنی : نَپَک (کیسه ٔ مشک )، افغانی دخیل : نافه (کیسه
نافهفرهنگ انتشارات معین(فِ) [ په . ] (اِ.) 1 - ناف آهوی مشک . 2 - ماده ای که در ناف آهوی مشک جمع می شود.
نافه کشیلغتنامه دهخدانافه کشی . [ ف َ / ف ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل نافه کش . صفت آهوی نافه دار : هر آهو که با داغ او زاده بودز نافه کشی نافش افتاده بود.نظامی .
داغلغتنامه دهخداداغ . (ص ، اِ) نشان . (برهان ). علامت و نشان چیزی . سمة. (منتهی الارب ) (دهار). وسم . کدمة. دماع . (منتهی الارب ). نشان چیزی بر چیزی . چنانکه در حوض یا آب انبار
نافهلغتنامه دهخدانافه . [ ف َ / ف ِ ] (اِ) پهلوی : نافَک (ناف )، بلوچی : ناپَگ ، نافَگ ، نافَغ (ناف )، کردی : نابک (ناف )، ارمنی : نَپَک (کیسه ٔ مشک )، افغانی دخیل : نافه (کیسه
هاتفلغتنامه دهخداهاتف . [ ت ِ ] (اِخ ) سیداحمد اصفهانی که هاتف تخلص یافت نسباً از سادات حسینی است . اصل خاندان او چنانکه از تذکره ها برمی آید از قصبه ٔ اردوباد آذربایجان بوده که
دل کشیدنلغتنامه دهخدادل کشیدن . [ دِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دل برداشتن . چشم پوشیدن . || جذب شدن . کشیده شدن بسوی چیزی : سخن اوست [ ابراهیم ادهم ] که گفت ... ندانم که کدام صعبتر