نافرزانگیلغتنامه دهخدانافرزانگی . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) نابخردی . بی عقلی . نادانی . مقابل فرزانگی . حالت و صفت نافرزانه . || بیهوشی . ناهوشیاری . مستی : چو ساقی در شراب آمد
نافرمانیفرهنگ مترادف و متضاد۱. تمرد، سرپیچی، سرکشی، طغیان، عصیان، گردنکشی، مخالفت، یاغیگری ۲. اثم، گناه، معصیت ≠ فرمانبرداری
نفرتانگیزفرهنگ مترادف و متضاد۱. تنفرآمیز، تنفرآور، تنفرزا، منفور، نفرتبار، نفرتزا ۲. بد، زشت، کریه، نامطبوع
فرزانگیلغتنامه دهخدافرزانگی . [ف َ ن َ / ن ِ ] (حامص ) حکمت . خِرد. خردمندی . عاقلی . بخردی . (یادداشت به خط مؤلف ). در زبان پهلوی فرزانکیه ، از: فرزانک + ئیه که یاء نسبت است . (ا
نوشانوشلغتنامه دهخدانوشانوش . (اِ مرکب ) نوش نوش . نوش باد نوش باد! نوش بادی که باده گساران در بزم می هنگام جام برگرفتن یکدیگر را گویند : صفیر مرغ و نوشانوش ساقی ز دلها برده اندوه
شرابلغتنامه دهخداشراب . [ ش َ ] (ع اِ) آشامیدنی از مایعات که جویدن در آن نباشد، حلال باشد یا حرام . ج ، اشربة. آشامیدنی . نوشیدنی . آب . مقابل طعام . (یادداشت مؤلف ). هر شی ٔ ر