ناصربیک لولغتنامه دهخداناصربیک لو. [ ص ِ ب َ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بهارلو از ایلات خمسه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
ناصریلغتنامه دهخداناصری . [ ص ِ ] (ص نسبی ، اِ) نام قسمی کاغذ منسوب به ابوالحسین ناصر کاغذی معروف به دهقان . (یادداشت مؤلف ).
ناصریهلغتنامه دهخداناصریه . [ ص ِ ری ی َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ خاوری شهرستان رفسنجان . در 14هزارگزی جنوب شرقی رفسنجان بر کنار جاده ٔ شوسه ٔ رفسنجان به کرمان واقع
ناصریهلغتنامه دهخداناصریه . [ ص ِ ری ی َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان در 75هزارگزی شمال کرمان و 4هزارگزی شمال راه فرعی چترود به زرند واقع است و 7
بهارلولغتنامه دهخدابهارلو. [ ب َ ] (اِخ ) ظاهراً با بلوک «بهار» که نزدیک همدان است مربوط میشود و به یکی از ایلات ترک عهد صفویه مربوط است . محتمل است که ایل مزبور در اتحادیه ٔ قراق
لوادرلغتنامه دهخدالوادر. [ ] (اِخ ) (چشمه ٔ...) از ناحیه ٔ ده دشت بلوک کوه گیلویه از قریه ٔ لوادر برخاسته است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
لوابلغتنامه دهخدالواب . [ ل َ ] (اِخ ) لباب . رودخانه ای به کوه کیلویه . رجوع به لب آب شود. (فارسنامه ٔ ناصری ).
لونهلغتنامه دهخدالونه . [ ل َ / لُو ن َ / ن ِ ] (اِ) گلگونه . (از اوبهی ). غازه و گلگونه و سرخی زنان باشد که به روی مالند. (برهان ). سرخاب : چه مایه کرده بر آن روی لونه گوناگون
صالحان کوه کیلویهلغتنامه دهخداصالحان کوه کیلویه . [ ل ِ ن ِ لو ی َ ] (اِخ ) (رودخانه ٔ...) در فارسنامه ٔ ناصری گوید: آب آن شیرین و گوارا. آب چشمه ٔ بابکان و چشمه ٔ سفیددار و چشمه ٔ کچینه در