ناصحفرهنگ مترادف و متضاد۱. اندرزگو، پندآموز، نصیحتگو، نصیحتگر، واعظ ۲. خیرخواه، دلسوز، عبرتآموز، مشفق
ناصحلغتنامه دهخداناصح . [ ص ِ ] (اِخ ) ابن ظفربن سعد الجرفادقانی مکنی به ابوالشرف ، از شاعران و نویسندگان قرن ششم و هفتم هجری است . رجوع به جرفادقانی ، ناصح بن ظفر در این لغت نا
نَاصِحٌفرهنگ واژگان قرآننصيحت کننده - خير خواه (کلمه نصح به معناي به کار بردن نهايت درجه قدرت خود در عمل و يا سخني است که در آن عمل و يا سخن مصلحتي براي صاحبش باشد و به عبارتي به معني
ناصح القلبلغتنامه دهخداناصح القلب . [ ص ِ حُل ْ ق َ ] (ع ص مرکب ) نقی القلب . پاکدل . ناصح الجیب . رجوع به ناصح شود.
ناصح تبریزیلغتنامه دهخداناصح تبریزی . [ ص ِ ح ِ ت َ] (اِخ ) معروف به میرزا عرب ، از شاعران قرن یازدهم است و در عباس آباد اصفهان ساکن و به کار تجارت مشغول بود. مؤلف دانشمندان آذربایجان
ناصح الدین ارجانیلغتنامه دهخداناصح الدین ارجانی . [ ص ِ حُدْ دی ن ِ اَرْ رَ ] (اِخ ) احمدبن محمد ارجانی ، مکنی به ابوبکر ملقب به ناصح الدین یا ناصر. از شاعران عربی گوی خوزستان است . مؤلف ری
نَاصِحٌفرهنگ واژگان قرآننصيحت کننده - خير خواه (کلمه نصح به معناي به کار بردن نهايت درجه قدرت خود در عمل و يا سخني است که در آن عمل و يا سخن مصلحتي براي صاحبش باشد و به عبارتي به معني
ناصح القلبلغتنامه دهخداناصح القلب . [ ص ِ حُل ْ ق َ ] (ع ص مرکب ) نقی القلب . پاکدل . ناصح الجیب . رجوع به ناصح شود.
ناصح تبریزیلغتنامه دهخداناصح تبریزی . [ ص ِ ح ِ ت َ] (اِخ ) معروف به میرزا عرب ، از شاعران قرن یازدهم است و در عباس آباد اصفهان ساکن و به کار تجارت مشغول بود. مؤلف دانشمندان آذربایجان