ناشیلغتنامه دهخداناشی ٔ. [ ش ِءْ ] (ع ص ) کودک و دختر که از حد صِغَر گذشته باشند، للذکر و الانثی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دختر یا پسری که از حد صغر گذشته وارد
ایماژیسمفرهنگ انتشارات معین[ فر. ] (اِ.) = تصویرگرایی : نام مکتبی در شعر که از مکتب کلاسیک و سمبولیسم فرانسه ناشی شده است و از ویژگی های آن شعر آزاد و بیان اندیشه ها و حالت های عاطفی و تص
هاپیلغتنامه دهخداهاپی . (اِخ ) گاو نر مقدس . مصریان قدیم این حیوان را مانند کاملترین مظهر الوهیت پرستش میکردند و این فکر در آن واحد از پرستش ازیریس و فتاه ناشی شده است . این گاو
تبریزلغتنامه دهخداتبریز. [ ت َ ] (اِخ ) نام شهری است در آذربایجان در اقلیم پنجم ... و مردم آنجا اکثر آهنگرند و جلال الدین سیوطی در لب الالباب نوشته که تبریز بالکسر شهری است قریب
خراجلغتنامه دهخداخراج . [ خ َ / خ ُ ] (ع اِ) باج . ج ، اخرجه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- امثال :الخراج بالضمان ؛ این قول پیغمبر است و مقصود آن است که مکسوبه ٔ غلام
طرابلس غربلغتنامه دهخداطرابلس غرب . [ طَ ب ُ ل ُ س ِ غ َ ] (اِخ ) شهری است بمغرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شهری است در پایان سرزمین برقةو ابتدای زمین افریقیه . (معجم البلدان چ مصر