نادمسازلغتنامه دهخدانادمساز. [ دَ ] (نف مرکب ) نامناسب . مخالف . ناموافق . (ناظم الاطباء). که دمساز و سازگار نیست . مقابل دمساز. رجوع به دمساز شود.
نارمشکلغتنامه دهخدانارمشک . [ م ُ ] (اِمرکب ) نار هندی . و آن تخمی است سرخ رنگ و اندک سبزی در میان دارد و آن را به عربی رمان مصری خوانند و خاصیت آن نزدیک به سنبل است . (برهان قاطع
نازمستلغتنامه دهخدانازمست . [ م َ ] (ص مرکب ) مست متکبر. (ناظم الاطباء). به قلب اضافت ، از عالم شیرمست . (آنندراج ). مست ناز : بنده ٔ آن نازمستانم که از یاقوتشان خنده نازک می تراو
ناشتاشکنلغتنامه دهخداناشتاشکن . [ ش ِ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) چاشت . چیز اندکی که در بامداد خورند. (ناظم الاطباء). ناشتائی . صبحانه . وِکاث . سُلف . دهن گیر. لقمةالصباح : سینه از داغ ن
نادمسازلغتنامه دهخدانادمساز. [ دَ ] (نف مرکب ) نامناسب . مخالف . ناموافق . (ناظم الاطباء). که دمساز و سازگار نیست . مقابل دمساز. رجوع به دمساز شود.
نارمشکلغتنامه دهخدانارمشک . [ م ُ ] (اِمرکب ) نار هندی . و آن تخمی است سرخ رنگ و اندک سبزی در میان دارد و آن را به عربی رمان مصری خوانند و خاصیت آن نزدیک به سنبل است . (برهان قاطع
نازمستلغتنامه دهخدانازمست . [ م َ ] (ص مرکب ) مست متکبر. (ناظم الاطباء). به قلب اضافت ، از عالم شیرمست . (آنندراج ). مست ناز : بنده ٔ آن نازمستانم که از یاقوتشان خنده نازک می تراو
ناشتاشکنلغتنامه دهخداناشتاشکن . [ ش ِ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) چاشت . چیز اندکی که در بامداد خورند. (ناظم الاطباء). ناشتائی . صبحانه . وِکاث . سُلف . دهن گیر. لقمةالصباح : سینه از داغ ن