ناشمردهلغتنامه دهخداناشمرده .[ ش ِ / ش ُ م ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) شمرده ناشده . بی حساب . نامعدود. که نتوان شمرد از بسیاری : همان کنجد ناشمرده فشاندکزین بیش خواهم سپه بر تو راند. <p class="a
gabbleدیکشنری انگلیسی به فارسیگنگل، وراجی، سخن ناشمرده، گپ، صدای غاز، ناشمرده حرف زدن، غات غات کردن، وراجی کردن
gibberدیکشنری انگلیسی به فارسیگیببر، سخن تند و ناشمرده، ور زدن، تند و ناشمرده سخن گفتن، دست و پا شکسته حرف زدن