ناشدلغتنامه دهخداناشد. [ ش ِ ] (ع ص ) طالب . (معجم متن اللغة). منادی کننده . طلب کننده . (فرهنگ نظام ).او را ناشد نامند به خاطر برداشتن آواز در طلب چیزی . (از المنجد). || شناساننده . (فرهنگ نظام ) (از معجم متن اللغة) . معرف . (المنجد). || سوگندخورنده . (فرهنگ نظام ) . رجوع به نشاد شود.
ناسیدلغتنامه دهخداناسید. [ س َی ْ ی ِ ] (ص مرکب ) در تداول دشنامی است سادات را. دشنامی است سادات علوی را. (یادداشت مؤلف ). که سید نیست . که نسب او درست نیست .
ناشطلغتنامه دهخداناشط. [ ش ِ ] (ع ص ) اسم فاعل است از نشط.رجوع به نشط شود. || گاو نر وحشی که از زمینی به زمینی شود. (از اقرب الموارد). گاو نر دشتی که از جائی به جائی رود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (المنجد). || رونده از شهری به شهر دیگر. (فرهنگ نظام ). || مسأله ٔ فرعی که منشعب ش
ناصیتلغتنامه دهخداناصیت . [ ی َ] (ع اِ) ناصیة : و به یمن ناصیت مظفر و منصور بازگردم . (کلیله و دمنه ). رجوع به ناصیة شود.
ناشدهلغتنامه دهخداناشده . [ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نشده . انجام نایافته . || نرفته . مقابل شده . رجوع به شده شود : ای در جوال عشوه علی وار ناشده از حرص دانگانه به گفتار روزگار.انوری .
ناشدنیلغتنامه دهخداناشدنی . [ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) ناشو. غیرممکن . (آنندراج ) (از فرهنگ فرنگ ). محال . ناممکن . چیزی که مقدر نشده باشد. (ناظم الاطباء). ممتنع. نشدنی . ناممکن . مستحیل : اینهاشدنی است آنچه آن ناشدنیست آن است که من ترا فراموش کنم . <p class="auth
ناشدونلغتنامه دهخداناشدون . [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناشد درحالت رفعی . کسانی که به آواز بلند شتر گم شده را جویند و آن را یابند و به صاحبش رسانند. (از المنجد).
طالبلغتنامه دهخداطالب . [ ل ِ ] (ع ص ) جوینده . جویا. جویان . خواهنده . خواهان . خواستار. خواستگار. خواهشمند. طلبکار. (منتهی الارب ). طلوب . مُلتمس . ج ، طالبون ، طالبین ، طُلاّب ، طلب ، طلبه و طُلَّب : من طالب خنج وتو شب و روزاندر پی کشتنم چرائی . <p class
ناشدهلغتنامه دهخداناشده . [ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نشده . انجام نایافته . || نرفته . مقابل شده . رجوع به شده شود : ای در جوال عشوه علی وار ناشده از حرص دانگانه به گفتار روزگار.انوری .
ناشدنیلغتنامه دهخداناشدنی . [ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) ناشو. غیرممکن . (آنندراج ) (از فرهنگ فرنگ ). محال . ناممکن . چیزی که مقدر نشده باشد. (ناظم الاطباء). ممتنع. نشدنی . ناممکن . مستحیل : اینهاشدنی است آنچه آن ناشدنیست آن است که من ترا فراموش کنم . <p class="auth
ناشدونلغتنامه دهخداناشدون . [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناشد درحالت رفعی . کسانی که به آواز بلند شتر گم شده را جویند و آن را یابند و به صاحبش رسانند. (از المنجد).
متناشدلغتنامه دهخدامتناشد. [ م ُ ت َ ش َ ] (ع ص ) الشعر المتناشد، شعری که در میان مردم به آواز بلند خوانده شود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متناشدلغتنامه دهخدامتناشد. [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) همدیگر شعر خواننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تناشد شود.
تناشدلغتنامه دهخداتناشد. [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) بهم شعر خواندن . (زوزنی ). همدیگر شعر خواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و قول الاعشی : و اذا تنوشد فی المهارق انشدا؛ ای اذا تناشده ُ العباد بمعنی تداعوه ُ و طلبوا منه بحق الکتب المنزلة اطلبهم و اجابهم . (الاساس ، ا