ناسنجلغتنامه دهخداناسنج . [ س َ ] (اِ) نوعی از بافته ٔ اعلی که آن را پارچه ٔ بهشتی نیز گویند. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). || پارچه ٔ ابریشمی زربافته . (ناظم الاطباء).
گرمفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مقابلِ سرد] دارای حرارت: آب گرم.۲. بهوجود آورندۀ گرما: پتوی گرم.۳. (صفت، قید) [مجاز] بامحبت و صمیمیت: سلامِ گرم.۴. [عامیانه، مجاز] پرهیجان؛ باشور و نشاط: م
رنگلغتنامه دهخدارنگ . [ رَ ] (اِ) لون . (برهان قاطع). اثر نور که بر ظاهر اجسام نمایشهای مختلف می دهد، بعربی لون گویند. (فرهنگ نظام ). لون یعنی اثر مخصوصی که در چشم از انعکاس اش