ناسلامتلغتنامه دهخداناسلامت . [ س َ م َ ] (ص مرکب ) در تداول ،ناسالم . ناتندرست . بیمار. که سالم و تندرست نیست .
ناسلامتیلغتنامه دهخداناسلامتی . [ س َ م َ ] (حامص مرکب ) بیماری . مریضی . عدم صحت و سلامت . ناتندرستی . سالم نبودن . مقابل سلامتی . رجوع به سلامتی شود. || در تداول عامه ، نفرین گونه
ناسالمفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیمار، دردمند، رنجور، مریض، ناتندرست، ناخوش ۲. فاسد، ناپاک، نادرست ≠ سالم
ناسلامتیلغتنامه دهخداناسلامتی . [ س َ م َ ] (حامص مرکب ) بیماری . مریضی . عدم صحت و سلامت . ناتندرستی . سالم نبودن . مقابل سلامتی . رجوع به سلامتی شود. || در تداول عامه ، نفرین گونه
ناسالمیلغتنامه دهخداناسالمی . [ ل ِ ] (حامص مرکب ) بیماری . مرض . ناسلامتی . سالم نبودن . سرحال نبودن . || ناسازگاری . ناسازواری . عدم اعتدال . || آلودگی . زیان بخشی : ناسالمی هوا،
ضعف جسمانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ناخوشی▼، بیحالی، بیبنیگی، ناتندرستی، سستی، ناتوانی بدنی، حالنداری، کسالت، ابتلا، ناسلامت، ناسلامتی، ناسالمی، علیلی، درد، دردمندی، رنجوری، ح