۱. [مجاز] دشنام؛ حرف زشت.
۲. (صفت) آنچه سزاوار و شایسته نباشد؛ ناسزاوار.
۳. [قدیمی] نالایق؛ فرومایه: ◻︎ ناسزایی را چو بینی بختیار / عاقلان تسلیم کردند اختیار (سعدی: ۷۵).
۱. بددهانی، دشنام، سب، سقط، شتم، شنیع، فحش، لعن، ناشایست، هتک
۲. بد، ناروا، ناصواب
۳. نافرزام، نکوهیده
abuse, billingsgate, curse, execration, expletive, guff, improper, invective, naughty, oath, scurrility, slur, swearword, blasphemy