ناسرهلغتنامه دهخداناسره . [ س َ رَ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از ناشرة تازی ، به معنی کشت زار. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
ناسرهلغتنامه دهخداناسره . [ س َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) غیرخالص . درم و دینار که عیبی درآن باشد. (آنندراج ). پول قلب و پول نارایج و ناتمام عیار. (ناظم الاطباء). مغشوش . (منتهی الارب
ناصرهلغتنامه دهخداناصره . [ ص ِ رَ ] (اِخ ) شهری است در شمال فلسطین با 10000 تن جمعیت . به علت سکونت بیش از 5000 تن مسیحی کلیساهای متعددی در آنجا وجود دارد. بازارها و باغچه های ز
تبدیل ناسرة لورنتسimproper Lorentz transformationواژههای مصوب فرهنگستانتبدیل لورنتسی که در آن دترمینان ماتریس تبدیل برابر با 1- است
کسر ناسرهimproper fractionواژههای مصوب فرهنگستان1. کسری که صورت و مخرج آن عدد است و صورت کوچکتر از مخرج نیست 2. کسری که صورت و مخرج آن چندجملهای است و درجۀ صورت کوچکتر از درجۀ مخرج نیست
قساءةلغتنامه دهخداناسره گشتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قسی الدرهم ؛ ناسره گشت . (منتهی الارب ). || تاریک شدن . گویند: قسا اللیل ؛ اظلم .(اقرب الموارد). رجوع به قسو و قسوة
ده پنج زنیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهسیم یا زر ناسره سکه زدن؛ سکۀ قلب زدن: ◻︎ تا دهدهی غرایبت هست / دهپنجزنی رها کن از دست (نظامی۳: ۳۶۵).
قلابکفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآنکه زر و سیم ناسره سکه بزند. ◻︎ دشمن روزند این قلابکان / عاشق روزند آن زرهای کان (مولوی: ۲۰۵).