ناسخفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نسخکننده؛ باطلکننده.۲. (اسم، صفت) کسی که از روی کتاب یا نوشتهای نسخه بردارد. ناسخ و منسوخ: ویژگی آیاتی که یکی دیگری را نسخ میکند.
ناسخلغتنامه دهخداناسخ . [ س ِ ] (اِ) پارچه ٔ ابریشمین که با رشته های طلا و یا نقره بافته شده باشد. (ناظم الاطباء). نسیج . (اشتینگاس ).
ناسخلغتنامه دهخداناسخ . [ س ِ ] (اِخ ) (الَ ...) لقب ابوطاهر احمدبن علی بن عمربن سلمان الدقاق ، از راویان حدیث است . رجوع به الانساب سمعانی ص 551 شود.
ناسخلغتنامه دهخداناسخ . [ س ِ ] (اِخ ) امام بخش (شیخ ...) لکنهوئی متخلص به ناسخ از شاعران قرن سیزدهم هندوستان است . وی به زبان اردو و فارسی هر دو شعر می سروده است . به روایت مؤ
ناسخلغتنامه دهخداناسخ . [ س ِ ] (اِخ ) عباس . از شاعران قرن دهم هجری است . نصرآبادی آرد: «مولانا عباس ناسخ تخلص از طبقه ٔ اتراک است اما خود را از نسبت ایشان خلاص کرده در سلک علو
ناسخ بناکتیلغتنامه دهخداناسخ بناکتی . [ س ِ خ ِ ب ِ ک َ ] (اِخ ) قطب الدین احمد پسر محمود، معروف به ناسخ بناکتی و مکنی به ابوالمظفر. از خوشنویسان ومعاصر خواجه نصیرالدین طوسی است ، وی ب
ناسختگیلغتنامه دهخداناسختگی . [ س َ / س ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) سخته نبودن . ناسنجیدگی . مقابل سختگی . رجوع به سختگی شود.
ناسختنلغتنامه دهخداناسختن . [ س َ / س ُ ت َ ] (مص منفی ) ناسنجیدن . نسختن . مقابل سختن . رجوع به سختن شود.
ناسخ بناکتیلغتنامه دهخداناسخ بناکتی . [ س ِ خ ِ ب ِ ک َ ] (اِخ ) قطب الدین احمد پسر محمود، معروف به ناسخ بناکتی و مکنی به ابوالمظفر. از خوشنویسان ومعاصر خواجه نصیرالدین طوسی است ، وی ب
ناسخةلغتنامه دهخداناسخة. [ س ِ خ َ ] (ع ص ) تأنیث ناسخ .- آیة ناسخة ؛ آیه ای از قرآن مجید که زایل کند حکم آیه ای که قبل از آن نازل شده است . (ناظم الاطباء).
ناسختگیلغتنامه دهخداناسختگی . [ س َ / س ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) سخته نبودن . ناسنجیدگی . مقابل سختگی . رجوع به سختگی شود.
ناسختنلغتنامه دهخداناسختن . [ س َ / س ُ ت َ ] (مص منفی ) ناسنجیدن . نسختن . مقابل سختن . رجوع به سختن شود.