نازبالشلغتنامه دهخدانازبالش .[ ل ِ ] (اِ مرکب ) قسمی از متکای کوچک است . (فرهنگ نظام ). بالش سر. (شمس اللغات ). نازبالین . نوعی از تکیه . (آنندراج ). بالش نرم . متکای پهن و نرم . ب
زدنلغتنامه دهخدازدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی
دادرشیشلغتنامه دهخدادادرشیش . [دَ ] (اِخ ) نام مردی پارسی از یاران داریوش بزرگ و والی باختر، این مرد نیز بنابه سنگ نبشته ٔ بیستون بالشکری برای سرکوبی فراد نام عازم مرو شده است و فر
طرخانلغتنامه دهخداطرخان . [ طَ ] (اِخ ) نام قهرمانی تورانی در شاهنامه . (فهرست ولف ) : سرافراز طرخان بیامد دوان بدین روی دژ با یکی ترجمان . فردوسی .به طرخان چنین گفت کای سرفرازبر
ندی تبیرلغتنامه دهخداندی تبیر. [ ن َ ت ُ ] (اِخ ) نام مردی که پس از تصرف بابل به دست داریوش ، در آنجا قیام کرد و به پادشاهی بابل رسید و سرانجام در جنگ با داریوش کشته شد. داریوش در ب