نازفرهنگ مترادف و متضاد۱. ادا، اطوار، دلال، شیوه، عشوه، غمزه، غنج، قر، کرشمه ۲. جمیل، خواستنی، دلجو، ظریف، قشنگ، محبوب، نازنین ۳. تفاخر، فخر، نازش ۴. دلجویی، ملاطفت، نوازش ۵. آسایش، ر
swankدیکشنری انگلیسی به فارسیسارا، جست وخیز کن، خود ستایی، خود فروشی، قروغمزه امدن، ناز و عشوه، مغرور، سرحال وچابک، عالی، شیک و باشکوه، خود ستا
رسملغتنامه دهخدارسم . [ رَ ] (ع اِ) طریق و آیین .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آیین و روش و منوال و طرز و شیوه و قاعده و قانون و طریق و وضع. (ناظم الاطباء). آیین و روش . ج ، ر
والالغتنامه دهخداوالا. (ص ) بلند. (لغت فرس اسدی ) (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع) (صحاح الفرس ) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از بهار عجم ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). مرتفع. (حاشیه
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن زیدبن یسار ابوالعباس ثعلب النحوی اللغوی الخراسانی . امام کوفیین در نحو و لغت . و ثقة و بادیانت . وی ایرانی و از موالی بنوشیب