نازیلغتنامه دهخدانازی .(اِخ ) دهی است جزء دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات . در 7هزارگزی شمال خمین و 3هزارگزی مشرق راه شوسه ٔ خمین به اراک ، در جلگه ای واقع شده است . هوایش معتدل و سکنه اش 436</s
نازیلغتنامه دهخدانازی . (ص نسبی ) اهل ناز. پرناز. نازو. که ناز می کند. که اهل ناز است . || نازی نازی ؛ کلمه ای که بدان کودکان را نوازش دهند آنگاه که دست بر سر آنان کشند. (یادداشت مؤلف ).
نازیلغتنامه دهخدانازی . (ص ، اِ) نازیست . || (اِخ ) علامت اختصاری حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان هیتلری . رجوع به نازیسم شود.
نیازیلغتنامه دهخدانیازی . (اِخ ) از مردم بدخشان و از شاعران قرن دهم و یازدهم است . او راست :از گرمی آفتاب محشر چه غم است گر جام بود به سایه ٔ دولت تو.(از صبح گلشن ص 571). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
نیازیلغتنامه دهخدانیازی . (اِخ ) دهی است از دهستان پس کوه بخش کلات شهرستان دره گز. در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوایی در 94 هزارگزی جنوب شرقی کبودگنبد واقع است . آبش از قنات و محصولش غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl"
نیازیلغتنامه دهخدانیازی . (اِخ ) شمس الدین استرابادی (ملا...) مؤلف صبح گلشن این بیت را از او ضبط کرده است :یک نان به دو روز اگر شود حاصل مردوز کوزه شکسته ای دمی آبی سردمأمور کم از خودی چرا باید بودیا خدمت چون خودی چرا باید کرد. (از صبح گلشن ص <span class
نازیسملغتنامه دهخدانازیسم . (اِخ ) مرام ونظرات حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان که بنیان گذارش هیتلر بود. رجوع به ناسیونال سوسیالیست شود. || اصول و نظرات اقتصادی و سیاسی این حزب . رجوع به فاشیسم و ناسیونال سوسیالیسم در همین لغت نامه شود.
نازیبلغتنامه دهخدانازیب . (ص مرکب ) بدشکل . مکروه . (آنندراج از فرهنگ فرنگ ). زشت . بدشکل . (ناظم الاطباء). || بی ظرافت و نزاکت . (ناظم الاطباء).
نازیبالغتنامه دهخدانازیبا. (ص مرکب ) زشت . بدشکل . (ناظم الاطباء). قبیح . بدگل : روی ترکان هست نازیبا و گست زرد و پرچین چون ترنج آبخست . علی فرقدی .گرمی و سردی ترا هر دو مثالست از ستم زآن همی هریک جهان را زشت و نازیبا کند.<p
نازیبائیلغتنامه دهخدانازیبائی . (حامص مرکب ) زشتی . (ناظم الاطباء). قبح . قبح منظر. || بی زینتی . (ناظم الاطباء). نازیبا بودن . زیبا نبودن . رجوع به نازیبا شود.
نازیبایشلغتنامه دهخدانازیبایش . [ ی ِ ] (اِمص مرکب ) نازیبائی . زشتی . || بی زینتی . (ناظم الاطباء).
نازیسملغتنامه دهخدانازیسم . (اِخ ) مرام ونظرات حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان که بنیان گذارش هیتلر بود. رجوع به ناسیونال سوسیالیست شود. || اصول و نظرات اقتصادی و سیاسی این حزب . رجوع به فاشیسم و ناسیونال سوسیالیسم در همین لغت نامه شود.
نازی آبادلغتنامه دهخدانازی آباد. (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ری شهرستان تهران با 20 نفر سکنه . راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 220).
نازیبلغتنامه دهخدانازیب . (ص مرکب ) بدشکل . مکروه . (آنندراج از فرهنگ فرنگ ). زشت . بدشکل . (ناظم الاطباء). || بی ظرافت و نزاکت . (ناظم الاطباء).
نازیبالغتنامه دهخدانازیبا. (ص مرکب ) زشت . بدشکل . (ناظم الاطباء). قبیح . بدگل : روی ترکان هست نازیبا و گست زرد و پرچین چون ترنج آبخست . علی فرقدی .گرمی و سردی ترا هر دو مثالست از ستم زآن همی هریک جهان را زشت و نازیبا کند.<p
نازیبائیلغتنامه دهخدانازیبائی . (حامص مرکب ) زشتی . (ناظم الاطباء). قبح . قبح منظر. || بی زینتی . (ناظم الاطباء). نازیبا بودن . زیبا نبودن . رجوع به نازیبا شود.
قلعه نازیلغتنامه دهخداقلعه نازی . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سلگی شهرستان نهاوند، واقع در 19هزارگزی شمال نهاوند. سکنه ٔ آن 10 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
منازیلغتنامه دهخدامنازی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به منازگرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به منازگرد و مدخل بعد شود.
منازیلغتنامه دهخدامنازی . [ م َ ] (اِخ ) احمدبن یوسف سلیکی . رجوع به ابونصر منازی و اعلام زرکلی ج 3 ص 1064 شود.
ملانازیلغتنامه دهخداملانازی . [ م ُل ْ لا ] (اِ مرکب ) یکی از گوشه های دستگاه شور است . ملانیازی . (فرهنگ فارسی معین ).