نازولغتنامه دهخدانازو. (اِ) نوعی از طیور. (برهان قاطع) (آنندراج ). مرغان خوش الحان . (ناظم الاطباء). قمری . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به نارو شود. || درخت کاج . (
نازورلغتنامه دهخدانازور. (ص مرکب ) کم زور. بی طاقت . (آنندراج ). سست . ضعیف . کم زور. کم قوت . (ناظم الاطباء). بی زور. ناتوان . ضعیف و عاجز.
نازورمندلغتنامه دهخدانازورمند. [ م َ ] (ص مرکب ) بی زور. کم زور. عاجز. ناتوان . ضعیف . کم قوت : سگ کیست روباه نازورمندکه شیر ژیان را رساند گزند.نظامی .
نازورمندیلغتنامه دهخدانازورمندی . [ م َ ] (حامص مرکب ) نازورمند بودن . زورمند نبودن . بی زوری . بی قوتی . کم قوتی . ناتوانی . عجز. ضعف .
نازوریلغتنامه دهخدانازوری . (حامص مرکب ) بی طاقتی . (آنندراج ). ضعف . سستی . (ناظم الاطباء). بی زور بودن .
نازوکلغتنامه دهخدانازوک . (اِخ ) وی صاحب الشرطه ٔ بغداد بود و بعد از کشته شدن منصور حلاج مریدان وی را بکشت . ادوارد برون آرد: سه سال بعد [ از مصلوب شدن حسین منصور حلاج ] نازوک صا
نازورلغتنامه دهخدانازور. (ص مرکب ) کم زور. بی طاقت . (آنندراج ). سست . ضعیف . کم زور. کم قوت . (ناظم الاطباء). بی زور. ناتوان . ضعیف و عاجز.