1590 مدخل
نازآفرین، نازآلو، نازپرورد، نازان، نازو، نازی
۱از اجزای آسیاب آبی ۲نامی برای زنان ۳شکلی دیگر از واژه نازنین ...
دارای ناز وادا،لوند
زن عشوه ای
(ص فا.) تهیدست ، فقیر. بی نوا. مق دارا.
(ص .) معروف ، مشهور.
بنام
نازارت . [ رِ ] (اِخ ) یکی از شهرهای فلسطین است و 10هزار تن جمعیت دارد.
نازدار – پرعشوه
نیکوخصالِ نازدار.
بناز. [ ب ِ ] (ص مرکب ) نازدار. نازپرورده . ظریف . لطیف طبع. رجوع به ناز شود.
مالش دادن، نازدار، پر ادا واطوار
دختر ناز پارسی ، نازدارِ پارسی