نادینلغتنامه دهخدانادین . (ص مرکب ) ناحق . به خلاف دین . به خلاف حق : وفات یزدجرد در سال هشتم بود از طغیان نادین ناحق عثمان . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 112).
ناحقلغتنامه دهخداناحق . [ ح َ ق / ح َ ق ق ](ص مرکب ، اِ مرکب ) ناراستی . ناراست . باطل . دروغ . کذب . (ناظم الاطباء). بیهوده : باطل باشد و ناحق . (لغت فرس اسدی ص 459). آنچه که ح
مجیبلغتنامه دهخدامجیب . [ م ُ ] (ع ص ) جواب دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). پاسخ دهنده . (ناظم الاطباء). پاسخ گوی . پاسخ کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بلبل همی بخواند در شاخ