نادم گردیدنلغتنامه دهخدانادم گردیدن . [ دِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) نادم شدن : چون خطائی از تو سر زد در پشیمانی گریزکز خطا نادم نگردیدن خطای دیگر است .صائب .
ناآدملغتنامه دهخداناآدم . [ دَ ] (ص مرکب ) در تداول ، آنکه آدمیت ندارد. که داخل آدم نیست .که صاحب ادب و معرفت نیست . که تربیت صحیح نیافته .
نادملغتنامه دهخدانادم . [ دِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نِدَم و ندامة. (اقرب الموارد). پشیمان .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء)(دهار) (غیاث اللغات ). || شرمسار. خجل . شرمنده . متأسف . (ناظم الاطباء). ج ، نُدّام ، نادمون .
نادملغتنامه دهخدانادم . [ دِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نِدَم و ندامة. (اقرب الموارد). پشیمان .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء)(دهار) (غیاث اللغات ). || شرمسار. خجل . شرمنده . متأسف . (ناظم الاطباء). ج ، نُدّام ، نادمون .
سادم نادملغتنامه دهخداسادم نادم . [ دِ مُن ْ دِ مُن ْ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) پشیمان . (مهذب الاسماء). ازاتباع است برای تأکید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). اندوهگین و پشیمان . کور و پشیمان . سدمان ندمان .
متنادملغتنامه دهخدامتنادم . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) همدیگر همنشینی کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). مشغول به هم صحبتی و همدمی در گفتگو و همنشینی در مجلس شراب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنادم شود.
نادملغتنامه دهخدانادم . [ دِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نِدَم و ندامة. (اقرب الموارد). پشیمان .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء)(دهار) (غیاث اللغات ). || شرمسار. خجل . شرمنده . متأسف . (ناظم الاطباء). ج ، نُدّام ، نادمون .
منادملغتنامه دهخدامنادم . [ م ُ دِ ] (ع ص ) حریف شراب . || همنشین بزرگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ندیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس شاه ... گفت : اگر چه «یهه » ندیمی قدیم و منادمی ملازم و مناجیی منجی و کافیی به همه ٔ خیرات مکافی باشد. (مرزبان نا
تنادملغتنامه دهخداتنادم . [ ت َ دُ ] (ع مص ) با همدیگرهمنشینی کردن در مجلس شراب . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). تجالس بر شراب . (از اقرب الموارد). با یکدیگر ندیمی کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).