نادم شدنلغتنامه دهخدانادم شدن . [ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پشیمان شدن . افسوس داشتن . متأسف بودن . شرمنده شدن . (ناظم الاطباء).
نادملغتنامه دهخدانادم . [ دِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نِدَم و ندامة. (اقرب الموارد). پشیمان .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء)(دهار) (غیاث اللغات ). || شرمسار.
نادم گردیدنلغتنامه دهخدانادم گردیدن . [ دِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) نادم شدن : چون خطائی از تو سر زد در پشیمانی گریزکز خطا نادم نگردیدن خطای دیگر است .صائب .
پشیمان شدنلغتنامه دهخداپشیمان شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نَدَم . تندم . ندامت . ندمان . نادم شدن . ندامت حاصل کردن . سَدَم . (تاج المصادر بیهقی ) : اگر پند من یک به یک نشنوی بفرج
کیفر بردنلغتنامه دهخداکیفر بردن . [ ک َ / ک ِ ف َب ُ دَ ] (مص مرکب ) به جزای عمل خود رسیدن . (فرهنگ فارسی معین ). مجازات یافتن . مکافات دیدن : مار راهرچند بهتر پروری چون یکی خشم آورد