ناداشتلغتنامه دهخداناداشت . (ص مرکب ) (از: نا (نفی ، سلب ) + داشت ) در این جا بجای «نادار» اسم فاعل مرخم بکار رفته . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مفلس . پریشان . بی نوا. (برهان قاطع) (آنندراج ). مفلس . پریشانحال . تهیدست . بینوا. (ناظم الاطباء). مفلس . (سروری بنقل رشیدی ) (غیاث اللغات ). درویش .تنک
ناداشتفرهنگ فارسی عمید۱. نادار؛ بیچیز؛ بینوا؛ فقیر؛ مفلس: ◻︎ دل ناداشت پر ز خون باشد / ساغر عیش او نگون باشد (ابوالمؤید: شاعران بیدیوان: ۵۸).۲. [مجاز] بیحیا؛ بیشرم: ◻︎ چنین آمدهست از نقیبان پیر / که با هیچ ناداشت کشتی مگیر (نظامی۵: ۸۸۶).۳. [مجاز] بیاعتقاد.
نادوستلغتنامه دهخدانادوست . (ص مرکب ) که دوست نباشد. که مهربان نیست . نامهربان : و از دست زنان نادوست و ناکدبانو بگریز که گفته اند کدخدا رود بود وکدبانو رودبند اما نه چنانکه چیز ترا در دست گیرد ونگذارد که تو بر چیز خود مالک باشی . (قابوسنامه ).
پنداشتلغتنامه دهخداپنداشت . [ پ ِ ] (مص مرخم ، اِمص ) اسم از پنداشتن . پندار. خیال . ظن . گمان . وهم . حسبان . محسبة : الهی پنداشتم ترا شناختم اکنون پنداشت خود رادر آب انداختم . (خواجه عبداﷲ انصاری از آنندراج ).پنداشت نیست ، هست حقیقت ، از این سخن زینسان سخن بگوش
پنداشتفرهنگ فارسی عمید١. = پنداشتن۲. (اسم) پندار؛ خیال؛ گمان؛ فرض.۳. (اسم مصدر) [مجاز] عُجب؛ غرور؛ تکبر؛ خودبینی.
ناداشتیلغتنامه دهخداناداشتی . (حامص مرکب ) پریشانی . افلاس . (برهان قاطع). بی نوائی . (فرهنگ نظام ). مفلسی . (غیاث اللغات ). فقر. بی چیزی . تنگدستی . تهیدستی . کوتاه دستی . ناتوانی . ناداری . نداشتن : ز دنیا برم زنگ ناداشتی دهم باد را با چراغ آشتی . <p class="
ناداشتیفرهنگ فارسی عمید۱. فقر و فاقه؛ تهیدستی.۲. [مجاز] بیشرمی؛ بیحیایی.۳. [مجاز] بیاعتقادی.۴. [مجاز] نفاق؛ دورویی: ◻︎ چون بُوَد آن صلح ز ناداشتی / خشم خدا باد بر آن آشتی (نظامی۱: ۸۶).
اعرجیلغتنامه دهخدااعرجی . [ اَ رَ ] (اِخ ) از مردم مراغه است . مؤلف مجمعالخواص آرد: از مراغه حریفی است بسیار بیقید و لاابالی و «اعرجی » تخلص می کند. اگر ناداشت نمی شد با اوباش اردو همیشه مست و پریشان راه میرفت با چنین شعری کس را هم قبول ندارد:بیر سروقد لاله عذاریم باردوربیر تازه نهال
پاکبازیلغتنامه دهخداپاکبازی . (حامص مرکب ) عمل آنکس که هرچه دارد در قمار و عشق و یا در هواهای دیگر دهد و از ناداشت نیندیشد : پاکبازی دوست داری در سخا با دوستان بر دل صافی زنی چون پیر صافی با مرید. سوزنی .عشق و مستوری بهم دورند و راه پ
داشتلغتنامه دهخداداشت . (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم از داشتن به معنی حفظ و نگهداری و توجه و حمایت و حراست و صیانت : عالمی را بنکوداشت نگه دانی داشت مال خویش از قبل داشت نداری تو نگاه . فرخی .و از خداوند عز اسمه میخواهیم تا وی را و
فقرلغتنامه دهخدافقر. [ ف َ ](ع مص ) کندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سوراخ کردن مهره و جز آنرا. (منتهی الارب ). سوراخ کردن برای در رشته کشیدن . (از اقرب الموارد). || تا استخوان بریدن بینی شتر را تا رام گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پشت شکستن . (منتهی الارب ). پشت کسی
ناداشتیلغتنامه دهخداناداشتی . (حامص مرکب ) پریشانی . افلاس . (برهان قاطع). بی نوائی . (فرهنگ نظام ). مفلسی . (غیاث اللغات ). فقر. بی چیزی . تنگدستی . تهیدستی . کوتاه دستی . ناتوانی . ناداری . نداشتن : ز دنیا برم زنگ ناداشتی دهم باد را با چراغ آشتی . <p class="
ناداشتیفرهنگ فارسی عمید۱. فقر و فاقه؛ تهیدستی.۲. [مجاز] بیشرمی؛ بیحیایی.۳. [مجاز] بیاعتقادی.۴. [مجاز] نفاق؛ دورویی: ◻︎ چون بُوَد آن صلح ز ناداشتی / خشم خدا باد بر آن آشتی (نظامی۱: ۸۶).