ناخوش داریلغتنامه دهخداناخوش داری . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) در تداول ، پرستاری بیمار. بیمارداری . تیمارداری بیمار.
ناخوشفرهنگ مترادف و متضاد۱. بداحوال، بستری، بیمار، دردمند، کسل، مریض، ناسالم ۲. زشت ۳. تلخ، منغص، ناگوار ۴. دلگیر، غمگین، گرفته، ملول، ناشاد ۵. مکروه ۶. ناپسند، نامطبوع ≠ خوش
تسارلغتنامه دهخداتسار. [ ت َ رر ] (ع مص ) با کسی راز گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با هم راز گفتن . (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). با هم راز گفتن و آگهی یا
رفیع مشهدیلغتنامه دهخدارفیع مشهدی . [ رَ ع ِ م َ هََ ] (اِخ ) حسن بیگ قزوینی اصل معروف به رفیع مشهدی . از گویندگان قرن یازده هجری قمری بود. در اوایل حال به بلخ رفت و در خدمت قدر محمد
تندخولغتنامه دهخداتندخو. [ ت ُ ] (ص مرکب ) تندخوی . آنکه به سهل چیز، ناخوش و بی دماغ شود. (بهار عجم ) (آنندراج ). تیزمزاج و سرکش . (ناظم الاطباء) : فلک تندخویست با هر کسی تو با ا
پروشاتلغتنامه دهخداپروشات . [ پ ُ ] (اِخ ) پروشاتّو. ملکه ٔ ایران ، زن داریوش دوم و دختر اردشیر اول (درازدست ) هخامنشی از زن بابلی آندیا یا آندریا نام . این اسم را یونانی شده ٔ پر
دلتنگلغتنامه دهخدادلتنگ . [ دِ ت َ ] (ص مرکب ) تنگدل . پریشان . مضطرب . غمگین .ملول . آزرده . تنسه . (ناظم الاطباء). ملول و ناخوش . (آنندراج ). ضجر. (زمخشری ). که دلی گرفته و غمگ