ناخن زنلغتنامه دهخداناخن زن . [ خ ُ زَ ] (نف مرکب ) مؤثر در مزاج . (آنندراج ). مؤثر. اثربخش : به صانعی که بمنقار عندلیب بهارنمود تعبیه چندین نوای ناخن زن . طالب آملی (از آنندراج
نان زنجفیلیلغتنامه دهخدانان زنجفیلی . [ ن ِ زَ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی شیرینی که از آرد و شکر و روغن سازند و سوده ٔ زنجفیل بر آن پاشند تا خوش طعم و معطر شود.
زنگزدگی نوکناخنیnailhead rustingواژههای مصوب فرهنگستانزنگزدگی چدن و فولاد که پس از پوششدهی از سطح به بیرون نفوذ میکند و باعث لکهدار شدن قطعه میشود
ناخن بر یکدیگر زدنلغتنامه دهخداناخن بر یکدیگر زدن . [ خ ُ ب َ ی ِ گ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) میان دو کس جنگ انداختن . (بهارعجم ) (فرهنگ نظام ) : تا میان بلبل و قمری شود غوغا بپامیزند ناخن بهم از
مانیکورلغتنامه دهخدامانیکور. (فرانسوی ، اِ) مواظبت از دست و ناخن ها. نگهداری از دست و ناخن ها. در تداول عامه ٔ فارسی زبانان به معنی لاک ناخن (زنان ) به کار می رود.- مانیکور کردن ؛
صریلغتنامه دهخداصری . [ ص َ / ص ِرْ ری ] (ع ص ) (از نوع مضاعف ) درهم صری ؛ درم بانگ آور که بر ناخن زنند. (منتهی الارب ). درمی بانگ کننده چون بیندازند. (مهذب الاسماء).
گرزلغتنامه دهخداگرز. [ گ ُ ] (اِ) پهلوی وزر ، اوستا وزرا ، معرب آن جُرز، ارمنی ورز ، هندی باستان وجره (گرز رعد [ ایندرا ]، کردی گورز . و رجوع به گرزه شود. (از حاشیه ٔ برهان قاط
افسون دمیدنلغتنامه دهخداافسون دمیدن . [ اَ دَ دَ ] (مص مرکب ) دمیدن کلمات عزایم و سحر : لب روزگار از غایت صدق فسون مهر بر رویش دمیده . نصیر همدانی (ازارمغان آصفی ).بسکه بر من چشم او اف