ناحیهفرهنگ مترادف و متضادارض، بخش، خطه، سرحد، سرزمین، شهر، قلمرو، کران، کرانه، کشور، منطقه، ناحیت، نقطه
ناحیهدیکشنری فارسی به انگلیسیarea, belt, borough, country, demesne, district, locality, part, place, region, sector, territory, township, tract, ward, zone
بوهملغتنامه دهخدابوهم . [ب ُ هَِ ] (اِخ ) ناحیه ای است در چکوسلواکی . شهر عمده ٔ آن پراگ است . بوهم شامل یک چهارضلعی متشکل از کوههای منطقه ٔ هرسی نین است . چسکی لس و شوماوا ، غر
البلغتنامه دهخداالب .[ اِ ] (اِخ ) بزبان چک «لاب » رود بزرگ چکسلواکی (بوهم ) و آلمان که وارد دریای شمال می گردد. این شط از بوهم سرچشمه گرفته از کوههای «ژآن » سرازیر می گردد و ن
ساکسنلغتنامه دهخداساکسن . [ س ُ ] (اِخ ) قومی است از نژاد ژرمن . و این قوم از روزگار رومیان باز در شمال آلمان و در کرانه های دریای شمال یعنی در حدود هانور و هولشتاین کنونی سکونت
خیاللغتنامه دهخداخیال . [ خ َ ] (ع اِ) پندار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). وهم . (ناظم الاطباء). ظن . (یادداشت مؤلف ). پندار و گمان . (از
لولیانلغتنامه دهخدالولیان . (اِ) ج ِ لولی . رجوع به لولی شود : خبر شکست او (یعنی زکی خان ) که به وکیل الدوله رسید، فرقه ٔ لولیان و جماعت الواط به استقبال زکیخان فرستاد. (تاریخ زند