ناحزلغتنامه دهخداناحز. [ ح ِ ] (ع ص ) بعیر ناحز؛ شتر سخت سرفه و نحاززده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر سرفه کننده و مبتلا به بیماری نحاز. (ناظم الاطباء). شتر سرفه دار. (شمس ال
ناهزلغتنامه دهخداناهز. [ هَِ ] (ع ص ) نزدیک شونده . (آنندراج ). آنکه نزدیک می آید و نزدیک می کشد. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی از نهز است . رجوع به نهز شود. || پسربچه ای که وقت از
ناهضلغتنامه دهخداناهض . [ هَِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از نهض و نهوض است . رجوع به نهوض شود. || چوزه ٔ مرغ بال تمام راست کرده و آماده ٔ پریدن شده .(منتهی الارب ) (آنندراج ). جوجه
ناهضفرهنگ انتشارات معین(هِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) برخیزنده ، قایم . 2 - مکان مرتفع . 3 - (اِ.) گوشت بالای بازو. ج . نواهض .
انحازلغتنامه دهخداانحاز. [ اِ ] (ع مص ) خداوند شتران ناحز گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). و ناحز شتر سخت سرفه و نحاززده باشد. (آنندراج ).
نحزلغتنامه دهخدانحز. [ ن َ ح ِ ] (ع ص ) بعیر نحز؛ شتر سرفنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناحز. نحیز. (از اقرب الموارد) (المنجد). سرفه کن . سرفه کننده . رجوع به نحاز شود.
نحیزلغتنامه دهخدانحیز. [ ن َ ] (ع ص ) شتر به نحاز مبتلاشده .نَحِز. منحوز. ناحز. (المنجد). رجوع به ناحز شود.
نحیزةلغتنامه دهخدانحیزة. [ ن َ زَ ] (ع اِ) سرشت . طبیعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، نحائز. || روش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطبا).