ناجودلغتنامه دهخداناجود. (ع اِ) کاسه ٔ بزرگ . (برهان قاطع) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کاسه خواه پر باشد یا خالی . (ناظم الاطباء). || ظرفی که در آن شراب میریزند. (المنجد). خنور
ناجوردیکشنری فارسی به عربیاحمق , اشف , بعيدا , خاطي , غير متوافق , غير مستوي , غير ملائم , غير مناسب , متباين , متنافر , متناقض
کاسهلغتنامه دهخداکاسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) ظرفی باشد که چیزی در آن خورند. (برهان ). ناجود و قدح و جام و ساغر و پیاله و دوری و طبقچه ٔ بزرگ و یا کوچک مسین و یا چوبین و یا گلین و
باطیهلغتنامه دهخداباطیه . [ ی َ / ی ِ] (اِ) بادیه . کاسه ٔ بزرگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ).و آن ظرفی باشد مقعر و عرب آن را ناجود گوید. معرب پاتیله . (بحر الجواهر). اعجمی ، مشهور
بادیةلغتنامه دهخدابادیة. [ ی َ ] (ع اِ) بدو. صحرا. خلاف حضر. ج ، بادیات ، بَواد. (قطر المحیط). بوادی . (مهذب الاسماء). صحرا و بیابان . (غیاث ) (آنندراج ). خرابه . دشت بی آب وعلف
میلغتنامه دهخدامی . [ م َ / م ِ ] (اِ) به معنی شراب انگوری است . (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). || مطلق شراب اعم از اینکه از انگور حاصل آید یا مویز و خرما و جز آن . (از یاد
لینةلغتنامه دهخدالینة. [ ن َ ] (اِخ ) آبکی است به راه مکه کنده ٔ حضرت سلیمان . (منتهی الارب ). موضعی است در دیار نجد... مقابل هُر. سکونی گوید: منزل چهارم واسط به مکه . و نیز لین