ناجهلغتنامه دهخداناجه . [ ج ِه ْ ] (ع ص ) آنکه داخل شود در شهری که خوش آیند وی نباشد و دارای سلامتی نبود. (ناظم الاطباء). مردی که در شهری در رود و آن را خوش [ نه ] شمرد. (شمس ال
ناجحلغتنامه دهخداناجح . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن خادربن ثمودبن ادهم بن سام بن نوح . در تاریخ گزیده ص 29 نام وی ضمن شرح نسبت صالح [ از فرزندان او ] آمده است .
ناجحلغتنامه دهخداناجح . [ ج ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از نجح . رجوع به نجح شود. || کار سهل و آسان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || مرد پیروز. (آنندراج ) (منتهی الارب ). مرد پیروزمند.
ناژهلغتنامه دهخداناژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) زبانه ٔ قپان . (برهان قاطع) (آنندراج ). زبانه ٔ ترازو. زبانه ٔ قپان . (ناظم الاطباء). مصحف ناره است . (برهان قاطع چ معین حاشیه ٔ ص 2098)
نعجهلغتنامه دهخدانعجه . [ ن َج َ ] (ع اِ) نعجة. رجوع به نَعجَة شود : همچو داودم نود نعجه مراست طَمْع در نعجه ٔ حریفم هم بجاست .مولوی .
غير مرندیکشنری عربی به فارسیبدون قوه ارتجاعي , بدون کشش , ناجهنده , شق , سرکش , غير قابل انعطاف , تغيير نا پذير , سفت
inelasticدیکشنری انگلیسی به فارسیناپایداری، غیر قابل انعطاف، بدون قوه ارتجاعی، بدون کشش، ناجهنده، شق، سرکش، تغییر ناپذیر
فهالنجواژهنامه آزادنام روستایی است در بیست کیلومتری شهرستان طبس که آب ان از غنات بوده و هست قبلا نام این روستا فهاننج بوده مخفف (فهم ناجهون ) به معنای نجات یافتگان که اهالی این رو
عرقلغتنامه دهخداعرق . [ ع ِ ] (ع اِ) رگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). رگ بدن . (غیاث اللغات ). وریدهای بدن که خون در آن جاری است ، چون عرق اکحل و عرق قیفال و غیره
عروقلغتنامه دهخداعروق . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عِرق . رگهای بدن . (غیاث اللغات ). جمع عِرق است و شامل عروق بدن و شجر هر دو است . (از مخزن الادویة). رگهای بدن یعنی ورید و شریان . (نا