ناجنبادیکشنری فارسی به انگلیسیimmobile, motionless, passive, quiet, sedentary, stable, standing, static, stationary, steady, still, tranquil
ناجنبانلغتنامه دهخداناجنبان . [ جُم ْ ] (نف مرکب ) ساکن . غیر متحرک . بی حرکت . (ناظم الاطباء). که جنبان و متحرک نیست . اجنبان .
ناانبانلغتنامه دهخداناانبان . [ اَم ْ ] (اِ مرکب ) نی انبان را گویند و آن سازی است مشهور و معروف که نای انبان هم خوانندش . (برهان قاطع). سازی است معروف که نی انبان نیز گویند : آنها
نانبائیلغتنامه دهخدانانبائی . (حامص مرکب ) نانوائی . خبازی . نان پختن . || نان فروشی . (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) دکان نانبائی . دکان نان ساختن و فروختن . جای نان فروشی .
نانبالغتنامه دهخدانانبا. (اِ مرکب ) نان پز. (انجمن آرا)(فرهنگ نظام ). نانوا. (ناظم الاطباء). مخفف نان آبائی که طباخ و خباز باشد. (غیاث اللغات ). رجوع به نانوا شود. || مجازاً، نان