نابیوسیدهفرهنگ مترادف و متضادبغتتاً، غفلتاً، غیرمترقبه، غیرمترقب، غیرمنتظره، ناگاه، ناگهانی ≠ بیوسیده
نابیوسیدهلغتنامه دهخدانابیوسیده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) غیرمنتظر. غیرمترقبه . انتظار نداشته : سلطان طغرل پادشاهی بود در آشیان دولت زاده و در خاندان اقبال نشو و نما یافته ملکی
نابیوسیدنیلغتنامه دهخدانابیوسیدنی . [ ب َ دَ ] (ص لیاقت ) مقابل بیوسیدنی . که قابل بیوسیدن نیست . که بیوسیدن را نشاید. رجوع به بیوسیدنی شود.
نابیوسیلغتنامه دهخدانابیوسی . [ ب َ ] (ق مرکب ) فجاءة. ناگهانی : افسوس که عمر نابیوسی بگذشت وین عمر چو جان عزیز ازسی بگذشت .؟ (جهانگشای جوینی ج 1 ص 6).
ناخیسیدهلغتنامه دهخداناخیسیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نخیسیده . که خیسیده نیست . مقابل خیسیده . رجوع به خیسیده شود.
نالیسیدهلغتنامه دهخدانالیسیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که لیسیده نشده است . مقابل لیسیده . رجوع به لیسیده شود.
بیوسیدهلغتنامه دهخدابیوسیده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) مترقب . منتظر. مقابل نابیوسیده . رجوع به بیوسیدن و نابیوسیده شود.
حادث شدنلغتنامه دهخداحادث شدن . [ دِ ش ُ دَ] (مص مرکب ) پیش آمدن . روی دادن . اتفاق افتادن . پیداشدن . پدید آمدن . واقع گردیدن . عارض شدن . افتادن . رخ دادن . بنوی پدیدار گشتن . حدو
نابیوسیدنیلغتنامه دهخدانابیوسیدنی . [ ب َ دَ ] (ص لیاقت ) مقابل بیوسیدنی . که قابل بیوسیدن نیست . که بیوسیدن را نشاید. رجوع به بیوسیدنی شود.